مجمع منتظران المهدی(عجل الله)-جوادیه تهران

هرکه اینجا عشق بازی میکند روز محشر سر فرازی میکند هر که آید بر در این میکده مهدیش مهمان نوازی میکند

مجمع منتظران المهدی(عجل الله)-جوادیه تهران

هرکه اینجا عشق بازی میکند روز محشر سر فرازی میکند هر که آید بر در این میکده مهدیش مهمان نوازی میکند

تسلیت شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

سیماى شیعه در نگاه امام صادق علیه السلام 

امام صادق علیه السلام در سفارش‏هاى خود به عبدالله بن جندب پس از هشدار به شیعیان نسبت به دام‏هاى شیطان، ویژگى‏هاى برجسته دوستان حقیقى خود را برمى‏شمارد که عبارت است از:

  توجه آخرت 

‹‹لقد جلت الاخرة فى اعینهم حتى ما یریدون بها بدلا... و انما کانت الدنیا عندهم بمنزلة الشجاع الارقم والعدو الاعجم‏»؛ آخرت ‏در نگاه آنها بسیار بزرگ است، به اندازه‏اى که چیزى را با آن‏عوض نمى‏کنند... و دنیا نزد آنها همانند مار گزنده و دشمن بى‏زبان‏ است.

بر هر مسلمانى که ما را مى‏شناسد، سزاوار است که کردارش را در هر شبانه روز بر خود عرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر کار نیکى در آنها دید، برآنها بیفزاید و اگر کردار بدى در اعمال خود مشاهده کرد، از آن ها توبه کند، تا دچار ذلت و خوارى روز قیامت نگردد.

پیروان حقیقى و دوستان واقعى خاندان نبوت علیهم السلام به چیزى‏ جز آخرت نمى‏اندیشند و تمام کردارها و رفتارهاى خود را با نگاه ‏به آخرت مى‏سنجند. دنیا در نظر مؤمن وسیله‏اى است ‏براى رسیدن به ‏هدفى بزرگ که همان زندگى جاودان آخرت است. دوستان حقیقى اهل ‏بیت ‏علیهم السلام از مواهب دنیوى بهره مى‏برند، اما هرگز زندگى ‏جاودان را با زندگى گذراى دنیا عوض نمى‏کنند.

  انس با خدا 

‹‹نسوا بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون‏»؛ آنها با خدا انس گرفته‏اند و از آنچه که مال اندوزان به آن انس‏ گرفته‏اند، در هراسند.

مومنان از نعمت‏هاى الهى بهره مى‏برند اما به آنها وابسته ‏نمى‏شوند. وابستگى به مال دنیا موجب بندگى انسان در برابرمادیات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود وابسته‏اند وشیعیان واقعى با یاد خدا آرامش مى‏یابند.

شیعیان ما با دشمنان همسایگى نمى‏کنند و اگر از گرسنگى بمیرند، چیزى از آنها نمى‏خواهند.

حضرت صادق علیه السلام پس از برشمردن این دو ویژگى مهم، فرمود: «اولئک‏ اولیائى حقا بهم تکشف کل فتنه و ترفع کل بلیه‏»؛ آنها دوستان ‏حقیقى من هستند. به وسیله آنها فتنه شکست مى‏خورد و گرفتارى‏ها برطرف مى‏شود.

  حسابرسى خود 

‹‹حق على کل مسلم یعرفنا ان یعرف علمه فى کل یوم و لیلة على‏ نفسه فیکون محاسب نفسه فان راى حسنه استزاد منها و ان راى ‏سیئه استغفر منها، لئلا یخزى یوم القیمه‏»؛بر هر مسلمانى که ما را مى‏شناسد، سزاوار است که کردارش را در هر شبانه روز بر خود عرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر کار نیکى در آنها دید، برآنها بیفزاید و اگر کردار بدى در اعمال خود مشاهده کرد، از آنها توبه کند، تا دچار ذلت و خوارى روز قیامت نگردد.

اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آنها مى‏گذارند، ابرهاى سفید(رحمت) برآنها سایه مى‏افکند، چون روز درخشنده و تابناک مى‏شوند، از زمین و آسمان روزى مى‏خورند و آنچه ‏از خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مى‏کند.

  سخاوت 

‹‹یابن جندب! ان شیعتنا یعرفون بخصال شتى: بالسخاء والبذل ‏للاخوان‏»؛ اى پسر جندب! همانا شیعیان ما به چند خصلت ‏شناخته ‏مى‏شوند: به سخاوت و بخشش به برادران.

  خواندن پنجاه رکعت نماز و رعایت وقت نماز 

‹‹ و بان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا... و یحافظون على‏ الزوال‏»؛شیعیان ما در شبانه روز پنجاه رکعت نماز مى‏خوانند و توجه به ‏وقت نماز ظهر(خواندن نماز اول وقت) دارند.

  دورى از پرخاش و داد و فریاد 

‹‹لایهرون هریرالکلب‏»؛ شیعیان ما همانند سگ زوزه-  فریاد -نمى‏کشند.

  دورى از طمع 

‹‹ولا یطمعون طمع الغراب‏»؛ شیعیان ما همانند کلاغ طماع و حریص ‏نیستند.

  دورى از دشمنان 

‹‹ولا یجاورون لنا عدوا ولا یساءلون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا»؛شیعیان ما با دشمنان همسایگى نمى‏کنند و اگر از گرسنگى بمیرند، چیزى از آنها نمى‏خواهند.

  دقت در خوراک 

‹‹شیعتنا لا یاکلون الجرى... ولا یشربون مسکرا»؛ شیعیان ما مارماهى نمى‏خورند... و شراب نمى‏نوشند.

در برخورد با گناهکاران باید با سخنان نیکو و گفتن خوبى‏هاى‏آنان، امید مرده در آنها را زنده کرد و از خشونت، گفتار ناروا و بازگو نمودن لغزش‏هاى آنها پرهیز کرد؛ زیرا چنین برخوردهایى ‏مجرمان را از پیمودن راه درست ناامید و نسبت ‏به دین و آموزه‏هاى ‏آن گریزان مى‏سازد.

  برگزیده‏اى از سایر سفارش‏ها 

  آثار استقامت 

‹‹یابن جندب لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکه ولا ظلهم ‏الغمام ولا شرقوا نهارا ولا کلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله الا اعطاهم‏

اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آنها مى‏گذارند، ابرهاى سفید(رحمت) برآنها سایه مى‏افکند، چون روز درخشنده و تابناک مى‏شوند، از زمین و آسمان روزى مى‏خورند و آنچه ‏از خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مى‏کند.

  شیوه برخورد با گناهکاران 

  1. گفتن خوبى‏ها و پرهیز از سخن ناروا.

‹‹یابن جندب لاتقل فى‏المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا»؛ اى پسرجندب! به گناهکاران از همکیشان خود جز خوبى و نیکویى چیزى مگو.

در برخورد با گناهکاران باید با سخنان نیکو و گفتن خوبى‏هاى‏آنان، امید مرده در آنها را زنده کرد و از خشونت، گفتار ناروا و بازگو نمودن لغزش‏هاى آنها پرهیز کرد؛ زیرا چنین برخوردهایى ‏مجرمان را از پیمودن راه درست ناامید و نسبت ‏به دین و آموزه‏هاى ‏آن گریزان مى‏سازد.

  1. در خواست توفیق براى گناهکاران 

‹‹واستکینوا الى الله فى توفیقهم‏»؛ توفیق آنها را خاضعانه از خداوند بخواهید.

  1. در خواست توبه براى گناهکاران 

توبه از حالات سازنده انسان است که انجام دهنده آن محبوب خداوند است:

‹‹ان الله یحب التوابین‏»؛ خداوند کسانى که بسیار توبه مى‏کنند را دوست دارد.

توبه روشى است که امام صادق علیه السلام براى پاکسازى گناهکار توصیه‏ کرده است. شیعیان واقعى باید از خدا بخواهند که گناهکاران از کردار ناشایست ‏خود پشیمان شوند و به سوى خدا بازگردند، زیرا خداوند بسیار توبه ‏پذیر و بخشنده است؛ «ان الله هوالتواب ‏الرحیم‏.»

اى پسر جندب! با کسى که از تو بریده، وصل کن؛ به کسى که چیزى ‏به تو نداده، چیز بده؛ با کسى که به تو بدى کرده، خوبى کن؛ به ‏کسى که به تو دشنام داده، سلام کن؛ با کسى که با تو دشمنى کرده، انصاف داشته باش و از کسى که به تو ظلم کرده، در گذر، همچنان‏ که دوست دارى از تو در گذرند. از گذشت‏ خداوندنسبت به خودت عبرت‏ بگیر. آیا نمى‏بینى خورشید خداوند بر خوبان و بدان مى‏تابد و بارانش بر صالحان و مجرمان نازل مى‏شود؟

  راه بهشتى شدن 

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام سه راه را فراروى جویندگان بهشت قرار داده است:

1. پیروى از ائمه علیهم السلام .

2. برائت از دشمنان.

3. سخن گفتن آگاهانه و سکوت هنگام نا آگاهى.

‹‹فکل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سکت‏ عما لایعلم او اشکل علیه فهو فى‏الجنه‏»؛هر کس جویا و پیرو ما باشد و از دشمنان ما پیروى نکند و چیزى‏ که مى‏داند، بگوید و از آنچه که نمى‏داند، یا بر او مشکل (مشتبه)است، سکوت کند، در بهشت است.

ارزش سکوت

 

‹‹علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین ‏لک عندالعلماء و سترلک عند الجهال»؛عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى؛زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در نزد نادانان پوشش است.

  دورى جستن از عقاید منحرف 

خطر بدعت‏ها، گرایش‏هاى منحرف و قرائت‏هاى ناصواب از دین، همیشه ‏متوجه جوامع شیعى بوده است.

‹‹یابن جندب! بلغ معاشر شیعتنا و قل لهم: لاتذهبن بکم ‏المذاهب‏»؛ اى پسر جندب! به شیعیان ما بگو؛ مبادا عقاید منحرف، شما را از مذهب خودتان بیرون برد.

  نشانه‏هاى ناتوانى 

‹‹قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمه شکرا و لکل عسریسرا»؛ ناتوان است کسى که براى هر بلایى صبرى، براى هر نعمتى ‏شکرى و براى هر سختى آسانى آماده نکند.

  کردارهاى برتر 

‹‹یابن جندب! صل من قطعک، واعط من حرمک، و احسن الى من اساءالیک، و سلم على من سبک، و انصف من خاصمک، واعف عمن ظلمک، کماانک تحب ان یعفى عنک، فاعتبر بعفوالله عنک، الا ترى ان شمسه‏ اشرقت على الابرار والفجار و ان مطره ینزل على الصالحین والخاطئین

اى پسر جندب! با کسى که از تو بریده، وصل کن؛ به کسى که چیزى ‏به تو نداده، چیز بده؛ با کسى که به تو بدى کرده، خوبى کن؛ به ‏کسى که به تو دشنام داده، سلام کن؛ با کسى که با تو دشمنى کرده، انصاف داشته باش و از کسى که به تو ظلم کرده، در گذر، همچنان‏ که دوست دارى از تو در گذرند. از گذشت‏ خداوندنسبت به خودت عبرت‏ بگیر. آیا نمى‏بینى خورشید خداوند بر خوبان و بدان مى‏تابد و بارانش بر صالحان و مجرمان نازل مى‏شود؟

  اساس اسلام 

آخرین جمله از سفارش‏هاى امام صادق علیه السلام به ابن جندب درباره اهمیت ‏و ارزش محبت اهل‏بیت علیهم السلام است.

‹‹ لکل شیى‏ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل‏البیت‏»؛ هر چیزى را پایه‏اى است و پایه اسلام، محبت ما، اهل بیت علیهم السلام است.

مذهب شیعه چرا مذهب جعفرى نامیده شد؟

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده‏اید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفرى مى‏خوانند؟ در میان امامان دوازده گانه شیعه ‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که ‏امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان ‏وضعیت ‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یا حسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه در پى مى‏آید توضیحى است ‏بر راز این نام گذارى.

عرصه تئورى‏ها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه‏ها بوده است. هر نظریه‏اى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى ‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتب‏هاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین ‏ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به ‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان ‏دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بود مى‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏هاى جاهلانه نشان ‏دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏هاى پسندیده انسانى ‏در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مى‏پرداخت طرح‏هاى ‏جایگزین نیز ارائه مى‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت.

شاید راز بسیارى از شکست‏هاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول ‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى ‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته ‏باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام ‏شد؟

شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام ‏خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت ‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود و این سرانجام هر حرکت ‏سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى ‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!

امام جعفرصادق علیه السلام در مسیر تکاملى حرکت‏ شیعه گام دوم را برداشته ‏بودند. یعنى پس از آن که مردم بر اثر مجاهدت‏هاى امامان پیشین به ‏ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه‏هاى منبعث از آن و نیزحرکت‏هاى سیاسى مبتنى بر آن در سالهاى گذشته پى بردند آماده ‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏ صادق علیه السلام همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى ‏تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگر به شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.

دوره امامت ‏حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى‏ ادامه یافت.یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیرا که بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏ پانصد ساله‏اى پى‏ریزى مى‏شد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن ‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏ عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت‏ یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتند و تا او را با حیله و فریب نکشتند احساس آرامش نکردند و امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایه‏هاى فکرى نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت. چند تن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که ‏خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى با پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت را حق خود دانستند  نه حق انصار. و با آن که‏ امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت ‏به این بهانه ‏که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازه‏اى را براى بنى‏هاشم ‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنى‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت ‏باید به ‏دیگر تیره‏هاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند.

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به ‏تدریج هر چه بر سال ها افزوده مى‏شد این دگرگونى نیز بیشتر خود را نشان مى‏داد به گونه‏اى که در سال 35 قمرى که اندکى از انحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضى‏از آن را مى‏دید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته ‏شد.

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد. با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد.

به گواهى جنگ هاى سه گانه‏اى که امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین انجام داد  ، مى‏توان پذیرفت که جامعه اسلامى دچار بحرانى عمیق شده بود؛ بحرانى که در تبدیل خلافت ‏به ملوکیت ‏خود را نشان داد و خاندان بنى‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان ‏جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه ‏بودند،  با موقعیت‏ سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایى امویان موجب شد تا مخالفت‏هایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مى‏دانند.

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت على علیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست‏ به جعل روایاتى در مذمت ‏حضرت على علیه السلام پرداختند. و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام ‏علىعلیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت‏ نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت ‏احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند تا آنچه امام علی علیه السلام بدان‏ها ممتاز بود عادى جلوه کند و در نهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفه‏اى چونان دیگران معرفى شود که حتى به ‏سیاست‏هاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب ‏باشد آگاه نیست.

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است.

امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على علیه السلام را بر منابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام کردند  که تا پایان ‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز  (99 تا101 هجرى) باقى بود.

شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان‏ شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى ‏نوشته‏اند.  با توجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به ‏مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى‏گرفت. علاوه ‏براین در عرصه اجتماعى، صلح‏ اجبارى امام حسن علیه السلام  بسیاری از علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه ‏حذف کرد. هر چند امام با زیرکى موادى را در صلح نامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مى‏شد ماهیت‏ بسیار متظاهر معاویه را به جامعه ‏نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین ‏جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند که با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.

هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام علىعلیه السلام توسط ماموران ‏معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت‏ با سیاست‏هاى معاویه به ‏وجود آمد که از آن میان مى‏توان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه ‏معاویه اشاره کرد.

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد.  با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد.

تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مى‏رسید اندیشه امامت ‏شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى ‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزى‏هاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود و از سوى‏ دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى ‏نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت ‏نمى‏پذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت‏ درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مى‏دانست ‏یکبار با شنیدن امارت‏ و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود.

امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مى‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیله‏اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت‏ خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام ‏مى‏توانست رویاروى مشروعیت‏ خود ساخته امویان بایستد و با سخن و نهضت‏ خود به اصلاح امت ‏بپرازد. همان که هدف امام علیه السلام بود.

ایشان مى‏توانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانکه در هنگام درخواست ‏بیعت ‏یزید فرمود:

‹‹مثلى لایبایع مثله‏» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون‏ اویى بیعت نخواهد کرد.

مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى ‏مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.

امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را که آن ‏همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل ‏رسانند.

امام نه‏ى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمى‏اندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏ رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم ‏را به نمایش گذاشت. و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین و هتک حرمت از مردم فضاحت‏ با تخریب خانه خدا تکمیل گردید.  تاثیر قیام امام‏ حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و درخطبه‏اى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت ‏بودند و خود استعفا کرد. اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنى‏امیه مى‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاى‏ توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام ، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش  و نیز شورش‏هاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏ اسلام معادله را به نفع بنى‏هاشم تغییر داد.

در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن‏عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام علىعلیه السلام بر منابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنى‏هاشم و علویان ‏بازگردانده شود.

اما به نظر مى‏رسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى‏ کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامى‏رسید.

اینک به اختصار وضعیت ‏بنى‏هاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پى‏مى‏گیریم:

نخستین جرقه‏هاى اختلاف در میان بنى‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏ حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به ‏امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، مختار در شورش‏ خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد حنفیه ‏در سال 81 هجرى‏ درگذشت.  و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجرى زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى‏عباس ابوهاشم ‏که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على ‏بن عبدالله بن عباس‏ واگذار کرد. و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل ‏شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل‏ محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى‏ امام و رهبر پرهیز مى‏کردند.  واژه آل محمد که عنوان ویژه ‏تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت‏ شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام یک حرکت موازى از سوى بنى‏عباس مردم را فریفته بود چنانکه بعضى‏ از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى‏ برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد.

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص‏)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است.

روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به ‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنانکه در ماجراى قیام ‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد.

امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت ‏فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که‏ جامعه اسلامى از آن رنج مى‏برد زیر ساخت فکرى بود والا ایشان به‏ هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه ‏تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش ‏سپرده بودند، مى‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه باید کرد؟

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص‏)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

دراین فضاى تیره که مذاهب اهل‏سنت در حال شکل‏گیرى بودند چه چیزى ‏مى‏توانست ‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه ‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى ‏دگرگون سازد.

پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این ‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى‏پرسیدند که اگر نه ‏امویان و نه عباسیان شما چه مى‏گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام‏ دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏هاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏هاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى ‏شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

منبع :  سایت تبیان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد