مجمع منتظران المهدی(عجل الله)-جوادیه تهران

هرکه اینجا عشق بازی میکند روز محشر سر فرازی میکند هر که آید بر در این میکده مهدیش مهمان نوازی میکند

مجمع منتظران المهدی(عجل الله)-جوادیه تهران

هرکه اینجا عشق بازی میکند روز محشر سر فرازی میکند هر که آید بر در این میکده مهدیش مهمان نوازی میکند

میلاد حضرت زهرا(سلام الله)مبارک.

میلادباسعادت ام ابیهاحضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)رابه  

ساحت مقدس حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) 

وشماکاربران گرامی تبریک عرض می نماییم.

شب چه بوَد؟ طُرّه‌ای از موی تو  

 

  

آسیابِ فاطمه می‌چرخد و آسیاب روزگاران نیز. 

 نیایش، زهد، اخلاص، فشار اقتصادی و گذشت روزگار، فاطمه را چنان رنجور کرده که تنها، سایه‌ای ملکوتی به نظر می‌آید. دستان نحیف، آسیاب صخره‌ای را می‌چرخانند. او تا اوج خستگی کار می‌کند. طُرّه‌ای از موی مشکینش به آسیاب می‌رسد. 

 آسیاب می‌چرخد و می‌چرخد و چشمانِ خسته ی زهرا بسته می‌شوند. سنگ آسیاب می‌ایستد. فاطمه خواب است و سنگ می‌چرخد. (1) آری، برای آن که سنگ بچرخد و فاطمه با آرامش چشم بر هم نهد، فرشته فرود می‌آید.(2) گاه که فاطمه به نماز می‌ایستد، نوزاد می‌گرید، فرشته گهواره را می‌جنباند تا کودک آرام گیرد.(3) زهرا چنان در عشق الهی می‌سوزد که سرتاپا خدایی شده و آن چنان که «خشنودی او خشنودی خداوند و خشم وی خشم پروردگار»(4) به شمار می‌آید. آفریدگار مریم را آفرید و زکریا سرپرستی او را برعهده گرفت و فاطمه را آفرید و محمّد سرپرستی او را برعهده گرفت.(5) کسی محبوبتر از فاطمه نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم نیست. (6) گاه که فاطمه به نماز می‌ایستد، نوزاد می‌گرید، فرشته گهواره را می‌جنباند تا کودک آرام گیرد اینک در می‌یابیم چرا هرگاه پدر عزم سفر دارد با آخرین کسی که خداحافظی می‌کند فاطمه است و هنگام بازگشت از سفر، زهرا نخستین فردی است که رسول خدا به دیدارش می‌شتابد. وی را می‌بوسد و بهشت را استشمام می‌کند. شگفتا از چنین جایگاهی! بانویی عاشق خداوند و معشوق محمد، بانویی که با چشم سر و چشم دل می‌بیند، بانویی بسانِ تندیسی تراشیده شده از نور، پَری آمده از دنیای پریان تا چند سالی را در زمین زندگی کند. چه روح بلندی که پیکر رنجور از حمل آن رنج می‌کشد. پدر و شویش از جهاد برمی گردند. پدر وارد خانه ی دخترش می‌شود. در ورودی اتاق پرده ای، در گردنش گردنبندی و در گوشهایش گوشواره‌ای می‌بیند، اندوهگنانه برمی گردد. (7) فاطمه، راز ناخرسندی پدر را درمی یابد. گردنبند و گوشواره و پرده را می‌کند و با فروش آنها، پولشان را به مسلمانان بینوا می‌پردازد. ابر اندوه از چهره پدر زدوده می‌شود و می‌گوید: پدرش فدایش... پدرش فدایش... پدرش فدایش. دنیا برای محمد و خاندان وی نیست. 

 پی‌نوشت‌ها: 

 1 )لسان المیزان، عسقلانی، ج 5، ص 65،- مقتل الحسین،خوارزمی، ص 68. 

 2 ) مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 348 و 385. 

 3) مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 35. 

 4) مستدرک حاکم، نیشابوری، ج 3، ص 153- التّدوین، یافعی، اسکندریه، ج 3، ص 42- اسدالغابة، ابن اثیر، ج 5، ص 522  

5) الترمذی، ج 13، ص 247- ینابیع المودّة، قندوزی، ص 172  

6) الروضة النّدیة، دمشقی. 

 7) مستدرک، الحاکم، نیشابوری، ج 3، ص 152 و 153  

منبع:  

یک آسمان پروانه، کمال السید، ترجمه: حسین سیدی  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد